heheh
پسری دختر زیبایی رو تو خیابون دید.... شیفته اش شد ....
چند ساعتی باهم تو خیابون قدم میزدند ...
که یهویه مازراتی جلوی پاشون ترمز کرد . . .دختره به پسر گفت :
خوش گذشت اما من همیشه نمیتونم پیاده راه برم ....
کار نداری؟!! بای ...!
دختره نشست تو ماشین
راننده بهش گفت : خانوم ببخشید میشه پیاده بشی؟
...من راننده این اقا هستم !!!
نظرات شما عزیزان:
خاک تو سر همهم با دختران آن جوری
پاسخ:واقعاتوروح.....